خدمت می رسیم اما دیر به دیر
نوشتن از آنچه گذشت از اون دست نوشته هاس که روزها طول می کشه تا نوشته بشن. چند تا علت داره که مهمترینش کم حوصلگی من و مشکل تایپ کردن فارسیه! قبل از اینکه بیام مک بوک پسر دائیم رو ازش خریدم و واسه همین کلیداش متاسفانه مزین به حروف فارسی نیستند. البته یک ماه پیش از شروع این تغییر و تحولات انقلابی (!) که برای خرید دیکشنری رفته بودم یه کتابچه به چشمم اومد با عنوان "تایپ ده انگشتی" که به نظر می رسید گمشده من بود! از چند سال پیش درست وقتی که نوشتن دستی رو کنار گذاشتم و نوشتن دیجیتال جاش رو گرفت دوست داشتم بتونم مثل نویسنده ها با ماشین تحریر می کنند ، تایپ ده انگشتی و سریع کنم ، جوری که سرعت نوشتنم از سرعت نزول آیه های زمینی کمتر نباشد و وسط ثبت آنها ، به دلیل عدم سرعت کافی ذهنم "یخ" نزند. همانگونه که مثلا نویسنده ها در سینما و تلویزون تصویر می شوند و برای نمونه نویسنده موجود در فیلم "زیر درخت گلابی" از خاطره اولین عشقش می نوشت! یادم میاد وقتی نوجوان بودم دستگاه تایپ انگلیسی مکانیکی قدیمی داشتیم و هر بار می خواستم برای دریافت کاتالوگ و مجله با جایی مکاتبه کنم از آن استفاده می کردم. اگر از بحث خارج نشوم باید بگویم آن زمان که خبری از نت نبود و شرکت ها برای معرفی محصولاتشان اقدام به ارسال کاتالوگ می کردند که اگر خوش شانس بودی سالها ادامه می یافت حتی بدون آنکه چیزی بخری چرا که اساسا امکان خرید از داخل کشور وجود نداشت. این مکاتبه کردن با شرکتهای مختلف و دریافت کاتالوگهای رنگی با کیقیت چاپی که برای ما داخل نشینان اسیر جنگ و تحریم و بدبختی رویایی می نمود تقریبا عمومیت داشت و حکم کور سوی نوری از مشعل آزادی رو داشت یا حکم چکه های آزادی که اگرچه از آزادی سیرابت نمی کند اما قدری از عطش ارتباطت با دنیای آزاد می کاست.
حتی اخیرا ، گاهی به گذروندن دوره ماشین نویسی فکر می کردم ، مثلا وقتی نامه های اداریم را تایپ می کردم. تنبلی و هزار دلیل دیگری که هر ذهن فلجی می تواند برای توجیه عدم عملگرایی و کاهلی اقامه کند از دلایل عملی نشدن آن بود! خلاصه این تصاویر ذهنی را تصور کنید ، در آن میانه چشمم به آن خودآموز کذایی افتاد و همه آن تصاویر سی ساله در میکسر مغزم چرخید و با فکر" دانستن هر چه بیشتر کلید موفقیت در دیار غریب است" مخلوط شد و سبب خرید آن گردید. چندی هم تمرین کردم اما باز به خوبی و سرعت تایپ دو انگشتی (!) نمی شد تا اینکه این کامپیوتر آمد زیر دستمُ دستم آمد که چه حرکت مناسب در زمان درست زده ام! به هر حال به آن سرعت نمی نویسم اما مشکلم را حل می کند گیریم یک پست که بایستی یک ساعت صرفش شود دو ساعته آماده بشود فعلا که وقت کافی دارم و فاصله پست ها هم کسی را اذیت نمی کند! (متاسفانه یا خوشبختانه)پی نوشت-1 : وقتی می نویسم انگار پنج صفحه نوشتم اما وقتی می خوام ارسال کنم نصف صفحه هم نیست!
پی نوشت-2 : اینجا کم کم دارم احساس تنهایی می کنم ، خدایا خوش ندار از تنهایی دست به دامان هوکر ها و نابکاران شوم.